زلف
زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم
ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادممی مخور با همه کس تا نخورم خون و جگر
سرمکش تا نکشد سر به فلک فریادمزلف را حلقه نکن تا نکنی در بندم
طره را تاب نده تا ندهی بر بادم
رخ بر افروز که فارغ از برگ گلم
قد برافراز که از سرو کنی آزادم
شمع هر جمع مشو ورنه بسوزی ما را
یاد هر قوم نکن تا نروی از یادم
شهره شهر نشو تا ننهم سر در کوه
شور شیرین منما تا نکنی فرهادم
رحم کن بر من مسکین به فریادم رس
تا به خاک در عاصف نرسد فریادم